آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

بچه دو ساله انقدر حاضر جواب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز صبح طبق معمول آروین رو  باباش برد خونه مادرم اینا حدود ساعت 9صبح زنگ زدم خونه مادرم اینا ببینم آروین صبحانه اش رو خورده یا نه ؟  مامانم گفت آره صبحونه اشو خورده پوشاکشو 5 دقیقه پیش عوض کردم اما باز دوباره خودش داره پوشاکشو باز میکنه بهش میگم نکن مامان جون من خسته شدم چرا اذدیت میکنی مگه نمیدونی من آرتروز دارم دست و پاهام درد میکنه  میگه مامان جون خواهشا گریه نکن برو بگیر بخواب!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یک  ساعت بعد برادرم زنگ زده میگه به آروین  میگم پشت مبلها نره میگه شما عطوتت ندارین مهلبونی ندارین ( منطورش اینه شما عطوفت ندارید مهربونی ندارید آخه بچه دو ساله هم انقدر حاضر جواب میشه   ...
25 اسفند 1393

بهنوز

مجتمع ما یه سرایه دار داشت که تازگیها رفته اسمش بهروز بود یه آقای جوون که یه دختر یه کم بزرگتر از آروین داشت آروین میونه خوبی با بهروز داشت هر وقت ساعت 9 شب زنگ واحد به صدا در می اومد آروین بدو بدو میرفت تا کیسه زباله رو از سطل آشغال در بیاره که معمولا  هم زورش نمیرسید و باید خو دمون کمکش میکردیم در غیر این صورت کل سطل زباله رو از هول میریخت زمین خلاصه هر وقت بهروز می اومد آروین بدو بدو می رفت جلوی در و دستشو دراز میکردو به بهروز میگفت دلام بهنوز (سلام  بهروز) یه روز اواخر بارداریم با همسرمو آروین رفتیم بهار خرید کنیم تو راه همسرم آلبالو خشک رو برای من که ویار کرده بودم خرید و برای خودشو آروین هم پسته گرفت من و آروین رو صندلی جلوی ...
22 اسفند 1393

الهی مادرقربون شیرین زبونیات بشه پسرم

دیشب ساعت دو نصف شب پاشده میگه آب میخوام منم طبق معمول بغلش کردم بردم توی آشپزخونه بعد نشوندمش روی اوپن چشماش باز نمیشد بزور سعی میکرد از لای پلکاش نگاه کنه اونوقت به شیر آب آشپزخونه اشاره میکنه میگه این شیل آبه هقاب شده بود بابا دویوستش کده !!!!!!! !!!!! ترجمه : این شیر آب خراب شده بود بابا درستش کرد   صداش که میکنم میگه ژان منظورش جانه   تو تلویزیون تبلیغ یه پوشاک بچه رو هر وقت نشون میده آروین به بچه هه اشاره میکنه میگه آربین کوچولو دیروز داشت  همون تبلیغ  رو میداد آروین با دیدنش هول شد گفت آربین حیدلی   خواهرش گریه میکنه میگه گیه نتون داداش آربین اینجاس  داداش موهاظب ناناحت نباش بعد با ان...
22 اسفند 1393

کریم اوف شده!!!!!!!!!!!!

ما هر وقت غرق تماشای یه فیلم میشیم آروین بدو بدو میره تلویزیون رو خاموش میکنه اگه هم خیلی بخواد حالمون رو بگیره دو شاخ اصلی ترانس رو میکشه که حد اقل یه  5 دقیقه طول بکشه تا روشن بشه چند روز پیش مشغول تماشای یه سریال بودیم  آروین هم روی پای باباش دراز کشیده بود بخوابه  تو سریاله کریم تو بیمارستان حالش بد شد ....  نمی خواستیم آروین متوجه بشه قسمت حساس فیلمه بنابراین  از ترس اینکه آروین نره تلویزیون رو خاموش کنه وانمود میکردیم که تلویزیون رو نگاه نمیکنیم آروین که تعجب کرده بود چند بار به ما وتلویزیون نگاه کرد  بعدیه دفعه   گفت کریم اوف شده !!!!!!!!!ا!!!
21 اسفند 1393

این آقاهه تو خونه امون اتاق خواب دویوس کده!!!!!!!!!!!!

مجتمع ساختمانی ما دو طبقه پارکینگ داره و پارکینگ واحد ما طبقه زیرزمینه که روبروش هم در کنار انباری واحدهای مختلف یه سوئیت کوچیک سرایه دار مجتمع قرار داره که سرایه دار مجتمعمون که جدیدا عوض شده با خانمش اومده اونجا زند گی کنه دیروز آروین با باباش رفته بود پارکینگ که با ماشین برن بیرون ظاهرا سرایه دار جدیدمون هم جلو درب  سوئیتش ایستاده بوده که آروین با دیدنش به باباش میگه  بابا این آقاهه تو خونمون اتاق خواب دویوس کده !!!!!!!!!     ...
20 اسفند 1393

ممد نفت حموم!!!!!!!!!!

چند وقت پیش رفته بودم خونه مادرم اینا با مادرم تو اتاق خوابشون روی تخت نشسته بودیم و صحبت میکردیم آروین هم کنار ما روی تخت مشغول بازی بود که بابام اومد جلو در اتاق خواب و به مادرم گفت من دارم میرم حموم مادرم که داشت با من صحبت میکرد انگار متوجه نشد یهو دیدم آروین گفت مامان جون ممد نفت حموم اول فکر کردم اشتباه شنیدم به مامانم گفتم این چی گفت ؟؟؟؟؟؟؟مادرم گفت هیچی دیده من باباتو به اسم کوچیک صدا میکنم اونم یاد گرفته به بابات میگه محمد ...
19 اسفند 1393

عکسهای تولد دوسالگی آروین جون با تم گربه

پنجم اسفند امسال ورود عزیز ترین هدیه زندگیم  را  به زندگیمون برای دومین بار جشن گرفتم امیدوارم هزارسال این جشن تکرار بشه اینم عکسهای عشق پسر خوشگلم       ...
18 اسفند 1393